از جنگ بدر بياموزيم
از جنگ بدر بياموزيم
در آن روز تاريخي نيروي ايمان، آن چنان در سيماي رزمندگان مسلمان موج ميزد كه حتي افراد دشمن را تحت تأثير قرار داده بود. ابن هشام در سيره خود مينويسد: «نيروهاي مشركين مكه بعد از اينكه در نقطه «عُدوة القصوي» در صحراي بدر مستقر شدند، به يكي از زبدهترين نيروهاي اطلاعاتي خود، به نام عُميربن وهب جُمَحي مأموريت دادند تا اطلاعات دقيقي از لشكر اسلام به دست آورد. او با اسب چابك خود در اطراف اردوگاه مسلمانان به گشت زني پرداخت و بعد از بررسي اوضاع به فرماندهان خود چنين گزارش داد: آنان در حدود سيصد نفر هستند و در چهرهها و حركاتشان ايمان و اراده و استقامت متبلور است. آنان جز شمشيرهايشان پناهگاهي ندارند. با شترانشان مرگ را براي شما به ارمغان آوردهاند و تا زماني كه هر يك از آنان يك نفر از شما را به قتل نرساند، كشته نخواهد شد و اگر از شما به اندازه آنان كشته شود، زندگي براي شما چه ارزشي خواهد داشت. با اين وضعيت بيانديشيد و تصميم بگيريد.»2
جنگ بدر در آيينه قرآن
الف. تحقق وعدههاي الهي
از آنجايي كه خواست و اراده خداوند بالاتر از اراده مسلمانان بود، بر آن غلبه نمود و مبارزه تاريخي بين حق و باطل انجام شد. وعدههاي خداوند تحقق يافت و پيروزي نهايي از آنِ مسلمانان و انسانهاي حقيقت جو گرديد و مشركينِ ماجراجو و معاند در همان جنگ ريشه كن شدند.
ب. تأثير راز و نياز
مناجات و راز و نياز پيامبر صلياللهعليهوآله در ميان مسلمانان از درخشندگي خاصي برخوردار بود، آن حضرت در آن لحظات سرنوشت ساز چنين دعا ميكرد: «اَللّهُمَّ انْجِزْلي ماوَعَدْتَني اَللّهُمَّ اِنْ تُهْلَكْ هذِهِ الْعِصابَةُ لاتُعْبَدُ في الْاَرْضِ؛ پروردگارا! وعدهاي را كه به من دادهاي محقق كن، معبودا! اگر اين گروه[مسلمانان]هلاك شوند، در روي زمين عبادت نميشوي [و عبادت تو از روي زمين برچيده ميشود].»
رسول اكرم صلياللهعليهوآله همچنان دستهاي خود را باز كرد و به مناجات و استغاثه به درگاه خداوند متعال ادامه داد تا اينكه عبا از دوشش افتاد.5
ج. خواب آرام بخش
همچنان كه ميدانيم تمام موجودات زنده براي بازيابي آرامش خود و تجديد قواي مادي به خواب و استراحت نياز دارند و اگر انسان بر اثر عواملي، مثل: تغيير و تحول در محيط اطراف خود نتواند خواب راحتي داشته باشد، مطمئنا از قواي بدني او كاسته ميشود، قدرت تفكر تضعيف ميشود، نشاط دروني و طراوت بروني از دست ميرود و انسان در مقابل حوادث ناتوان و شكننده ميگردد. بنابراين، خداوند متعال خواب آرام بخش را در شب بدر بر مسلمانان ارزاني داشت و اين در حالي بود كه دشمنان اسلام در آن شب از شدّت خوف، هراس، دلهره و اضطراب، خواب راحتي نداشتند.
د. ايجاد رعب در دل كافران
خداوند متعال با اشاره به اين لطف خويش به مسلمانان فرمان داد كه از فرصت به دست آمده استفاده كرده، با قاطعيت تمام ضربات اساسي بر دشمن وارد كنند: «سَاُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَروُا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاَعْناقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»7؛ «به زودي در دلهاي كافران ترس و وحشت ميافكنم، پس ضربات خود را بر سرهاي دشمن فرود آريد و همه انگشتانشان [و دستهايشان] را قطع كنيد.»
اين دستورات راهگشا و اميدآفرين موجب شد كه مسلمانان با كمال شجاعت و شهامت به نيروهاي دشمن هجوم برده، سرنوشت جنگ را با كشته شدن قواي دلاور دشمن و اسارت عدهاي ديگر و در نتيجه با شكست و ناكامي آنان به پايان ببرند. خداوند متعال علت شكست دشمن را به خاطر فاصله گرفتن از خداوند و رسول او ميداند: «ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ»8؛ «اين [ذلت و خواري كفّار] به اين خاطر بود كه آنها با خدا و پيامبرش دشمني كردند.»
جلوه هايي از رفتار پيامبر صلياللهعليهوآله
در سيره و سخن رسول گرامي اسلام صلياللهعليهوآله در جنگ بدر، درسهايي آموزنده وجود دارد كه چند مورد را در اينجا ميخوانيم:
1. پيشتاز نبرد
علي عليهالسلام در سخن ديگري به حضور پيامبر صلياللهعليهوآله در خط مقدم جبهه نبرد در جنگ بدر اشاره كرده، ميفرمايد: «لَقَدْ رَأَيْتَنا يَوْمَ بَدْرٍ وَنَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ صلياللهعليهوآله وَ هُوَ اَقْرَبُنا اِلَي الْعَدُوِّ وَ كانَ مِنْ اَشَدِّ النّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأسا10؛ اگر ما را در روز جنگ بدر ميديدي كه [در سختترين لحظات] به وجود گرامي رسول خدا صلياللهعليهوآله پناه ميبرديم و او نزديكترين فرد ما به دشمن بود ودر جنگ از همه مردم شديدتر بود.»
به اين ترتيب، حضرت محمد صلياللهعليهوآله به مسلمانان و ياران خود عملاً درس استقامت، مبارزه و دفاع از كيان اسلام را ميآموخت.
2. احترام به افكار ديگران
حباب بن منذر يكي از سرداران اسلام كه سابقه ديرينهاي در جنگ و مبارزه داشت، نزد پيامبر صلياللهعليهوآله آمد و عرضه داشت: يا رسول الله! آيا به فرمان خداوند اين نقطه را انتخاب كردهاي؟ - كه ما بدون چون و چرا از آن اطاعت كنيم - يا اينكه طبق سليقه شخصي اين ناحيه را براي نبود، مناسب تشخيص دادهاي؟ رسول خدا صلياللهعليهوآله پاسخ داد: از طرف خداوند دستور خاصي به من نرسيده است. حباب گفت: به نظر من ما بايد لشكر را به كنار آبي ببريم كه در نزديكي دشمن است، سپس در كنار آن حوضي بسازيم كه براي خود و چهارپايانمان هميشه به آب دست رسي داشته باشيم. پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: نظر خوبي است. سپس به لشكر دستور حركت داد. آنان در نزديكي دشمن و در كنار آب فرود آمدند و در آنجا حوضي ساختند و آن را پر از آب كردند.
اين طرح حباب بن منذر كه مورد پسند پيامبر صلياللهعليهوآله بود سركردگان كفار را خوش نيامد و آنان نقشه ويراني حوض را در سر پروراندند. اسود مخزومي يكي از جنگجويان قريش كه مردي خشن، تندخو و لجباز بود با مشاهده حوض آبي كه لشكر اسلام ساخته بود، با خود عهد كرد كه: يا حوض را ويران كند يا از آن بنوشد و يا كشته شود. با همين انديشه به سوي حوض حمله برد. سردار رشيد اسلام، حضرت حمزه كه پاسداري از حوض را به عهده داشت از نزديك شدن اسود مخزومي به آب جلوگيري كرد و در يك مبارزه قهرمانانه فرد مهاجم را هلاك نمود.
البته، پيامبر صلياللهعليهوآله و ياران آن حضرت كسي را از نزديك شدن به آب براي رفع تشنگي مانع نميشدند، اما اسود مخزومي كه به قصد ضربه به لشكر اسلام و تخريب حوض به آن نزديك شده بود، قرباني هوسراني و جهالت خود شد. او قصد آب خوردن نداشت، بلكه ميخواست ضرب شستي به مسلمانان نشان دهد. اين حادثه به آغاز جنگ سرعت بخشيد و در تحريك لشكر قريش نقش فوق العادهاي داشت.12
3. مشورت با ياران
ابوبكر يكي از مهاجرين از جاي خود برخاست و گفت: يا رسول الله! در ميان لشكريان دشمن بزرگان و دلاوران قريش قرار دارند. آنان به هيچ آييني ايمان نياوردهاند و هيچ گاه از اوج عزّت و اقتدار به پستي ذلت سقوط نكردهاند و از سوي ديگر ما از مدينه با آمادگي كامل بيرون نيامدهايم [پس جنگ به صلاح نيست؛ به مدينه برگرديم].پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: بنشين! سپس عمر برخاست و شبيه سخنان ابوبكر را بر زبان آورد. رسول خدا صلياللهعليهوآله از سخنان اين دو مرد كه در تضعيف روحيه لشكر اسلام نقشي به سزا داشت، شديدا ناراحت شد و به عمر نيز فرمود: بنشين! مقداد بن اسود كندي سومين شخصي بود كه براي اظهار نظر به پا خاست و با لحني قاطع و ارادهاي مصمم چنين گفت: اي پيامبر خدا! قلبهاي ما با شماست و آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، عمل كن. به خدا سوگند! ما هرگز به شما سخني را كه بني اسرائيل به موسي عليهالسلام گفتند، نخواهيم گفت. هنگامي كه موسي عليهالسلام آنان را به جهاد دعوت كرد، بني اسرائيل به آن حضرت گفتند: اي موسي! تو و پروردگارت برويد و جهاد كنيد، ما در همين جا نشستهايم. اما يا رسول الله! ما عكس اين سخن را به شما عرض ميكنيم و ميگوييم: شما در سايه عنايات و الطاف پروردگارت جهاد كن و ما نيز تحت فرمان شما خواهيم جنگيد.
رسول اكرم صلياللهعليهوآله از شنيدن سخنان مقداد خوشحال گرديد و در حق او دعا نمود. آن حضرت براي بار دوم از ياران خود نظر خواهي كرد و فرمود: اي مسلمانان، نظرات خود را مطرح كنيد! با شنيدن اين سخن، سعد بن معاذ انصاري لب به سخن گشود و اظهار داشت: پدر و مادرم فداي تو يا رسول الله! مثل اينكه منظور شما ما (انصار) هستيم و از ما نظر ميخواهي. پيامبر فرمود: بلي، درست است. او گفت: اي پيامبر خدا! ما به تو ايمان آوردهايم و تو را تصديق كردهايم كه آيين تو حق است. در اين باره با تو پيمانها بستهايم. شما هر تصميمي بگيريد، ما از شما پيروي خواهيم كرد. سوگند به آن خدايي كه تو را به رسالت مبعوث نمود، هرگاه ما را امر كني كه وارد دريا شويم [و خود را به آب زنيم [يك نفر از ما از فرمان تو سرپيچي نخواهد كرد.13
رسول الله صلياللهعليهوآله از گفتار حكيمانه و پر از اخلاص سعد معاذ كه از شخصيتهاي پرنفوذ انصار بود شادمان شد و خوشحالي در چهرهاش موج ميزد. به همين جهت بعد از شنيدن اين سخنان دستور حركت به سوي جنگ بدر را صادر كرد و به آنان مژده فتح و ظفر داد كه خداوند فرمود: «بَلي اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ»14؛ «آري، اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمنان به همين زودي به سراغ شما بيايند، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان كه نشانه هايي با خود دارند، ياري خواهد كرد.»
4. درسي ديگر براي حق باوران
مسلمانان كه نظاره گر حركات و سخنان پيامبر صلياللهعليهوآله بودند، با تعجب پرسيدند: يا رسول الله! آيا با مردهها حرف ميزنيد؟ مگر آنان گفتههاي شمارا ميشنوند؟! حضرت خاتم الانبياء صلياللهعليهوآله فرمود: «ما اَنْتُمْ باَسْمَعَ مِنْهُمْ، اِنَّهُمْ لَيَسْمَعُونَ كَما تَسْمَعُونَ وَ لكِنْ مُنِعُوا مِنَ الْجَوابِ16؛ شمااز آنان شنواتر نيستيد، البته كه آنان ميشنوند، چنان كه شما ميشنويد، اما توانايي پاسخ گفتن را ندارند.»
حسان بن ثابت، در اين زمينه چنين سرود:
يُناديهِمْ رَسُولُ اللّهِ لَمّا قَذَفْناهُمْ كَباكِبَ في الْقَليبِ
اَلَمْ تَجِدُوا كَلامي كانَ حَقّا وَ اَمْرُ اللّهِ يَأْخُذُ بِالْقُلوُبِ
فَما نَطَقُوا وَ لَوْ نَطَقُوا لَقالُوا صَدَقْتَ وَ كُنْتَ ذا رَأْيٍ مُصيبٍ17
«بعد از آنكه جنازههاي كفار را به چاه بدر ريختيم، رسول خدا صلياللهعليهوآله خطاب به آنان چنين گفت: آيا سخن مرا حق نيافتيد؟ و فرمان خداوند دلها را فرا ميگيرد. امّا آنان سخن نگفتند و اگر حرف ميزدند، ميگفتند: راست گفتي و نظر تو درست بود.»
5. پاسداري از عدالت
هنگامي كه فديه زينب رامقابل حضرت رسول صلياللهعليهوآله قرار دادند و نگاه پيامبر صلياللهعليهوآله به آن افتاد به ياد خدمات همسر فداكارش خديجه عليهاالسلام افتاد و اشك از چشمانش سرازير شد، آن گرامي روزهايي را به ياد آورد كه در اوايل بعثت و زمان غربت اسلام، حضرت خديجه عليهاالسلام چه زحماتي را متحمل شد و از آبرو و حيثيت و ثروت خويش براي نشر اسلام و پاسداري از اهداف آسماني رسول الله صلياللهعليهوآله مايه گذاشت. در آن حال، با رعايت قانون حق و عدالت به مسلمانان فرمود: «اِنْ رَأَيْتُمْ اَنْ تَطْلُقُوا لَها اَسيرَها وَ تَرُدُّوا عَلَيْها مالَها فَافْعَلوُا؛ [اين گردنبد متعلق به شماست] اگر دوست داريد اسير او را آزاد كنيد و مال او را هم برگردانيد، پس چنين كنيد.» مسلمانان نيز سخن پيامبر صلياللهعليهوآله را پذيرفتند و ابوالعاص طبق درخواست پيامبر صلياللهعليهوآله بعد از آزادي، زينب را به مدينه فرستاد و خود نيز مسلمان شد.18
علي عليهالسلام اسوه شجاعت و اخلاص
اولين رويارويي رسمي لشكر اسلام و كفر در صحراي بدر ثابت كرد كه هيچ عاملي از نيروي ايمان، توكل بر خداوند متعال و عزم و اراده راسخ در پيروزي و موفقيت يك گروه بر دشمنان خود مؤثرتر و بالاتر نيست؛ چراكه سربازان اسلام 313 نفر و لشكر كفر در حدود 1000 نفر بود، اما كثرت نيرو، گستردگي تجهيزات نظامي، قدرت بدني و ساير عوامل مادّي در اردوگاه كفّار نتوانست سپاه به ظاهر ضعيف و اندك اسلام را شكست دهد و نيروي ايمان بر انگيزههاي مادي پيروز شد. خداوند متعال با اشاره به اين حقيقت ميفرمايد: «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمْ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»19؛ «خداوند شما را در بدر ياري كرد، در حالي كه شما ناتوان بوديد. پس تقواي الهي پيشه كنيد، شايد شكر نعمت او را به جاي آوريد.»
در ميان سپاه اسلام، علي عليهالسلام در حالي كه نسبت به همسنگران خود كم سن و سال مينمود، با ايمان بيشتر و اراده قويتري به ميدان آمده بود. در آغاز نبرد، هنگامي كه 3 تن از سران مشركين به نامهاي عتبه بن ربيعه و برادرش، شيبه بن ربيعه و فرزندش، وليد بن عتبه در صحنه جنگ ظاهر شدند و مبارز طلبيدند، رسول گرامي اسلام صلياللهعليهوآله به عبيدة بن حارث، حمزه و علي عليهالسلام فرمان داد تا با آنان مقابله كنند. حمزه و علي عليهالسلام با يك حمله در نبردي تن به تن شيبه و وليد را كشتند. ولي مبارزه عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب با عتبه بن ربيعه طول كشيد و با آمدن علي عليهالسلام وحمزه به ياري عبيده، عتبه نيز از پاي درآمد و كشته شد. بعد از كشته شدن 3 تن از نيروهاي زبده دشمن، جنگ تن به تن به حمله عمومي مبدّل شد.
در آن جنگ كه رهبري حكيمانه رسول اكرم صلياللهعليهوآله ، ايمان راسخ مسلمانان و دلاوريهاي بي نظير علي عليهالسلام و از همه مهمتر امدادهاي غيبي، عامل اصلي پيروزي مسلمانان به شمار ميرفت، 70 نفر از مشركين كشته شدند و 70 نفر ديگر به اسارت درآمدند كه نصف كشته شدگان به دست پرتوان شجاعترين سردار اسلام، امير مؤمنان عليهالسلام به هلاكت رسيده بودند. شيخ مفيد در اين مورد مينويسد: «به اتفاق شيعه و سني علي عليهالسلام بالاترين شجاعت و شهامت را در جنگ بدر از خود نشان داده و بيشترين سهم را در نابودي دشمنان اسلام داشته است.» و در ادامه، نام 35 نفر از جنگجويان ممتاز مشركين را نام ميبرد كه همه به دست علي عليهالسلام كشته شدهاند.
وليد بن عتبه، عاص بن سعيد، حنظلة بن ابي سفيان، نوفل بن خويلد، حارث بن زمعه، نضربن حارث، عمير بن عثمان، عمرو بن مخزوم، عاص بن منبه، علقمة بن كلده، اوس بن مغيره، سعيد بن وهب، هشام بن ابي اميّه، از جمله مقتولين به دست علي عليهالسلام در جنگ بدر ميباشند كه شيخ مفيد از آنان ياد كرده است.20
امير مؤمنان عليهالسلام در نامه 64 نهج البلاغه كه به معاويه نوشته است، به برخي از افتخارات خود در جنگ بدر اشاره كرده، ميفرمايد: «وَ عِنْدي اَلسَّيْفُ الَّذي اَغْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خالِكَ وَ أَخيكَ في مَقامٍ واحِدٍ؛ [اي معاويه!] همان شمشيري كه در يك مقام (جنگ بدر) به پيكر جدّ تو (عتبه بن ربيعه) و دايي تو (وليد بن عتبه) و برادر تو (حنظلة بن ابي سفيان) فرود آوردم [و آنان را به هلاكت رساندم، باز هم] نزد من است.»
بر اين اساس، علي عليهالسلام به تنهايي 35 نفر از دشمنان اسلام را به هلاكت رسانده است و 35 نفر ديگر نيز به دست ملائكه و ساير اصحاب پيامبر صلياللهعليهوآله كشته شدهاند.21
پرچمدار پيامبر صلياللهعليهوآله
علي عليهالسلام نه تنها به عنوان يك افسر نظامي در صحنه نبرد با تمام وجود از اسلام دفاع ميكرد، بلكه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله او را به عنوان پرچمدار لشكر اسلام انتخاب كرده بود. محمد بن سعد مينويسد: «اِنَّ عَليَّ بْنَ ابي طالِبٍ كانَ صاحِبَ لِواءِ رَسُولِ اللّهِ صلياللهعليهوآله يَوْمَ بَدْرٍ وَ في كُلِّ مَشْهَدٍ22؛ در روز بدر و همه صحنههاي نبرد علي بن ابيطالب پرچمدار رسول خدا صلياللهعليهوآله بود.»
باتوجه به اينكه سمت پرچمداري در زمانهاي گذشته حساسترين وظيفه يك نظامي در صحنههاي نبرد بود و يك پرچمدار با افراشتن عَلَم خود در تقويت روحيه لشكريان نقش اساسي ايفا ميكرد و بر عكس در صورت سقوط عَلَم، نشانههاي شكست ظاهر ميشد و پراكندگيِ سربازان يك لشكر را به همراه ميآورد، موقعيت علي عليهالسلام به عنوان يك علمدار شجاع و دلاور روشن ميشود.
ابن اثير با تصريح به اين موضوع ميگويد: «كانَ سَعْدُ بْنُ عِبادَةٍ صاحِبَ رايَةِ رَسُولِ اللّهِ فِي الْمَواطِنِ كُلِّها فَاِذا كانَ وَقْتُ الْقِتالِ اَخَذَها عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِبٍ23؛ سعد بن عبادة در همه جا پرچمدار رسول الله صلياللهعليهوآله بود، اما هنگام جنگ، علي بن ابي طالب آن را ميگرفت.»
با مروري كوتاه به تواريخ شيعه و سني روشن ميشود كه در سختترين شرايط و در همه جنگها و غزوات، پيامبر خدا صلياللهعليهوآله ، علي عليهالسلام رابه اين پست حساس و سرنوشت ساز ميگماشت. همچنين علي عليهالسلام در شب بدر مأمور شد كه مشك آبي بياورد و آن هنگامي بود كه پيامبر صلياللهعليهوآله خطاب به مسلمانان فرمود: چه كسي حاضر است امشب براي ما يك مشك آب از چاه بدر بياورد؟ همه سكوت كردند و كسي آمادگي خود را اعلام نكرد؛ زيرا در آن شب سرد و تاريك و طوفاني، آب آوردن از چاهي عميق و ظلماني كار آساني نبود. علي عليهالسلام برخاست و گفت: يا رسول الله! من حاضرم كه با مشك خود از آن چاه آب بياورم و سپس آن حضرت روانه شد و با مشك خود داخل آن چاه عميق و ترسناك شده و مشك را پر از آب كرده، بيرون آمد. هنگام آمدن، باد سختي وزيد و علي عليهالسلام به ناچار بر زمين نشست. دوباره خواست حركت كند كه باد تند ديگري آمد، حضرت باز هم نشست و آن باد رد شد. بار سوم نيز همانند دفعات قبل باد سخت ديگري وزيد و امام باز هم به زمين نشست و آن هم رد شد. هنگامي كه بعد از آن همه زحمت با مشك پر از آب خود را به حضور پيامبر صلياللهعليهوآله رسانيد، رسول الله صلياللهعليهوآله پرسيد: اي اباالحسن! چرا دير آمدي؟ علي عليهالسلام ماجرا را براي پيامبر صلياللهعليهوآله تعريف كرد. رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: يا علي! آيا فهميدي كه آن بادهاي تند چه بود؟ گفت: نه، پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: «اَمَّا الرّيحُ الاُولي فَجَبْرَئيلُ في اَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ سَلَّمُوا عَلَيْكَ وَالرّيحُ الثانِيَةُ ميكائيلُ في اَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ سَلَّمُوا عَلَيْكَ وَالرّيحُ الثّالِثَةُ اِسْرافيلُ في اَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ سَلَّمُوا عَلَيْكَ وَ ما اَتَوْكَ اِلاّ لِيَحْفِظُوكَ24؛ باد اولي جبرئيل بود به همراه هزار فرشته كه بر تو سلام كردند، دومي ميكائيل بود با هزار فرشته كه بر تو سلام كردند و با د سوم اسرافيل بود به همراه هزار فرشته كه بر تو سلام كردند. آنان جز براي حفظ تو نيامده بودند.»
پينوشت ها :
1. سيره ابن هشام، ج2، ص278.
2. همان، ص274.
3. انفال/ 7 و 8.
4. انفال/ 9 و 10.
5. تفسير مجمع البيان، ج4، ص525.
6. انفال / 11.
7. انفال/ 12.
8. همان، 13.
9. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج19، ص116.
10. مسند احمد، ج1، ص86؛ مكارم الاخلاق، ص18؛ الطبقات الكبري، ج2، ص23.
11. انفال/ 42.
12. سيره ابن هشام، ج2، ص 272 و 276.
13. الصحيح من السيره، ج5، ص23؛ فروغ ابديت، ج1، ص494.
14. آل عمران/ 125.
15. بحار الانوار، ج18، ص188، ح18.
16. اعلام الهدايه، ج1، ص134؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج14، ص178.
17. الامالي، سيد مرتضي، ج2، ص18؛ سيره ابن هشام، ج2، ص294.
18. اعلام الهدايه، ج1، ص135.
19. آل عمران/ 123.
20. الارشاد، ج1، ص71.
21. حياة القلوب، ج2، ص497.
22. الطبقات الكبري، ج2، ص23.
23. اسد الغابه، ج4، ص20.
24. بحارالانوار، ج19، ص286؛ المناقب، ج2، ص242.
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}